Tuesday, March 1, 2022

بسته بندی افکار

 بلاخره خونه ی مناسبی پیدا کردم. دیروز یه آگهی دیدم و ایمیل اتوریپلای که اومد، سریع به ایجنت خونه زنگ زدم. این چیزیه که   اینجا  یاد گرفتم. مردم همه کاراشونو با تلفن انجام می دن. واقعا چیز غریبیه. به هر حال. برا همون دیروز ساعت شیش غروب وقت بازدید گرفتم. البته تو تلفن هم چند بار به بیلی، ایجنت خونه گفتم اگه خونه شبیه عکساشه، من ندیده آفر می دم. بی خانمانی واقعا مغز آدمو مضمحل می کنه. ولی فقط همین نیست. یعنی فقط تفصیر بی خانمانی نندازم. به هر حال، بیلی گفت بیا خونه رو ساعت شیش ببین. خونه که می گم یعنی یه جایی که دستشویی و آشپزخونه ی جدا از هم داشته باشه. از محل کار تا خونه هه فقط بیست و پنج دقیقه راه بود . با آندرگراند البته. توی شهر وقتی از مسافت زمنی حرف زده می شود، بعید است که اشاره به دوچرخه و مسافت پیاده باشد. .

این ها را که نوشتم، یکی تماس گرفت و نیمه کاره ماند حرفم. کی تماس گرفت؟ یکی از هزاران عاشق دلخسته انجام کارها با تلفن. می خواستم بنویسم من هم که مدال حواس پرتی همیشه گردنم هست. دیدم خیلی بی راه است. دانش اندک یک کاری کرده که آدم وقتی دارد قاشق هم می گذارد دهنش فکر می کند با بقیه یک فرقی و یک گیر وگوری دارد. در حالی که چهار و در واقع پنج سال از زنذگیم صرف فهمیدن و تحقیق همین شده، الان می فهمم باید تزم را با نگاه بازتری و از همین جا می نوشتم. یعنی با چار تا فرمول و این ها گفتم همین است ولی آن آنِ ماجرا را اضافه نکردم.  این که آدم ها فرق ندارند. یعنی این طور نیست که همه آبی باشند، یک چند صد نفری طیف قرمز یا اصلا طیفی از رنگ ها که رنگ غالب دارد. واقعا در فرق داشتن از هم فرقی ندارند. آن جزییات ریزی که متفاوتشان می کند در دسترس چشم برهنه نیست. حالا اصلا آمدم تعریف کنم که خانه چه طور است. این طور که مثلا من یک لیست خیلی کوتاه دارم از چیزهای "نباید" و یک لیست بلند بالا از چیزهای مستحب. خانه همه مستحبات را دارد به علاوه همه حرامی ها. علاوه بر این ها هم اوربید کردم، هم اجاره شش ماه را جلوجلو پرداختم و هم قرارداد تا یک سال غیرقابل فسخ  امضا کردم. فعلا شعار هفته این است که فکرتو نبند. 

No comments:

Post a Comment