Sunday, September 13, 2015

پت پت

دخترهای قشنگ با بازوان لاغر و ران های با فاصله از هم توی اینستاگرام و فیس بوک و توییتر احاطه ام کرده اند. شاید باید بنویسم محاصره ام کرده اند. خیلی از گرایش جنسی ام مطلع نیستم و زیاد هم تمایلی ندارم بدانم . تمایلی به خوابیدن باهاشان ندارم و بیشتر یک حس ناشناخته ایی توام با تحسین و حسادت است که باعث می شود حس خوبی به خودم نداشته باشم چون احساس ابتذال بدی می اید به سراغم بعدش. درباره پسرها اوضاع بهتر نیست. کم پیش می آید یک مردی به اندازه جذاب باشد ولی با همان نگاه اول می فهمم که اگر الان توی جنگل بودیم آن نر جذاب سهم من نمی شد. فقط هم نه به خاطر بازوان لاغر فلان، به خاطر این که می دانم از همه جذابیات های انسانی تهی هستم. از مهربانی و انعطاف به خاطر فقدان چیزهایی که باید داشته باشم بیزارم. جدای از همه این ها، آن چه نا امید ترم می کند این است که هیچ کدام از این ها نمی تواند انگیزه ام شود برای این که آدم بهتری باشم برای جهان خودم. جهان خودم به تنهایی . نه برای دنیای این سانتی مانتال های کس مغز. همین که دست به طبقه بندی می زنم برایم کافی است. دلم می خواهد جایم را در هرم حیوانی پیدا کنم و  این که این  قدر نزدیک به قاعده ام آشفته ام می کند. متاسفانه از درجه دقت ارزش گذاری خودم هم آگاه هستم.