Monday, July 28, 2014

حلقه به حلقه، مو به مو

از صبح تا حالا ، جعبه گزها را نصف کرده ام. از صبح که می گویم، نه آن ساعتی که خورشید در آمده، آن ساعتی که من پا شدم از خواب که باید حوالی ده یازده باشد. امروز قرار بود روز کم خوری باشد. هر صبح از خودم می پرسم بلاخره که چی؟ یا بدن سالم یا روان سالم. متاسفانه انتخاب یا دقیق ترش، عمل به انتخابم آسان نیست و در حال حاضر ، انچه باقی مانده است بدن و روان ناسالم است و البته یک لپتاپ نو، که هیچ ربطی به انتخاب های پیشینم ندارد. یعنی یک جورهای دلیل علت معلولی دارد (Causation ) ولی دلیل همبستگی (Correlation) ندارد. یعنی ساده بگویم که می توانم با چند تا گراف ربطش را نشان دهم. ربطش این است که انگشت اشاره ام به تاچ پد لپ تاپ حساسیت داده. این تشحیص خودم است. اگر این نباشد، حتما خدا وجود دارد و دارد انتقام همه آن هایی که ازشان عیب جویی کردم و کم هم نیستن را، به طور سمبولیک ازم می گیرد.  حساسیت انگشتم این طور هست که اولش پوک شد. یعنی وقتی روی چوب دست می کشیدم انگار نمی کشیدم. بعد رفتم سوزن داغ کردم و فرو کردم توی انگشتم. هیچی نشد. دو روز بعدش با بچه ها رفتیم دریا، شنا. دریا مزه شاش می داد. شبش لایه اول پوست انگشتم ریخت. یعنی آب رفته بود زیرش و به تلنگری باز شد. تا دو روز با بی توجهی و بقیه روش های سرخپوستی از انگشتم خواستم خوب شود ولی بهتر نشد. یعنی روی مرز باریکی از بهتر و بدتر بود. آخرین باری که اینجا رفتم دکتر و قبض دویست یورویش چند ماه بعد آمد دم خانه، به جای آپاندیس، باد روده داشتم. اینه که زیاد خاطره خوشی نداشتم ولی واقعا بدنم، یعنی انگشتم همکاری نمی کرد. زنگ زدم به دکترم سه روز پیش. دکترم تا وسط آگست رفته تعطیلات. دکتر جایگزین برای امروز وقت داد. من نرفتم. نمی توانم به این زودی نا امید شوم. خودش باید خوب شود. به جایش نشسته ام توی خانه و چایی و گز می خورم تا لوله کش بیاید.

No comments:

Post a Comment