Thursday, January 13, 2022

منم مثل شما

دو ماه تمام یک دو راهی خیالی درست کرده بودم بین نیویورک و لندن. روی کاغذ، از هر نظر نیویورک گزینه جذاب تری بود به جز این که آخرش می دونستم می رم لندن. من فک می کنم این کاریه که مغز آدم می کنه. من تو مغز بقیه نیستم، امن تره که بگم این کاریه که مغز خودم می کنه ولی بعیده کاری نباشه که اغلب آدما انجام می دن. درد کوچیک رو با درد بزرگتر تحمل می کنند. وگرنه که  نمی رفتن خالکوبی کنن "ان الانسان لفی خسر".- می دونم به جز کسانی که فلان، اصل ماجرا این که فرض اینه-
به هر حال، به عادت مغز عافیت اندیش خاورمیانه ایی، این دو تا پوزیشن که تو دامنم غلظیده بود رو تو آب نمک غلیظی نگه داشته بودم ودر حالی که منتظر ویزای لندن بودم با استاد نیویرک لاس می زدم که زمان بخرم. بلاخره سه روز پیش ایمیل دیکلاین رو نوشتم براش. 
من اگه برگردم یه روزی به این روزا فک کنم، ازش از روزای ترک اعتیاد نام می برم. مثلا الان توی یه سمینارم و در حالی که دارم نصفه و نیمه گوش می دم که چی می گن و اینجا تایپ می کنم، پین زومم یه دختر خیلی جوونه با موهای قرمز که  به تازگی پی اچ دیش رو تو گروه سابقم -آه-  شروع کرده. روش آبسسد شدم چون فک می کنم با رفتن تو پوست اون می تونستم سهمم رو بگیرم. اون بیچاره اصلا خبر نداره من با چه دقتی نگاش می منم وقتی عینکش رو جا به جا می کنه و داره از لیوان بازیافتیتیش یه چیزی می نوشه.- آره، وقتشه که بپذیزیم دنیا پر از آدمای کریپی بی آزاره- اگه بخوام دقیق باشم، زیاد اکتی نداره وقتی داره گوش می ده به تاک. نه زیاد تکون می خوره نه حواسش خیلی پرت می شه از مانیتور. یعنی شاید اگه پوست یارو رو هم می کشیدم رو سرم، ظرف یه ماه دوباره به قول اینا  end up می کردم همین جا. 

No comments:

Post a Comment