خانه جدیدم را دانشگاه برایم جسته. با وجود این که قبلا هم توی این شهر زندگی کرده بودم و چم و خم خانه پیدا کردن را بلد بودم ولی خودم را زده بودم به بی دست و پایی که مجبور نباشم هی یک خلاصه ایی از خودم برای غریبه ها بنویسم که مرتبم و سیگار نمی کشم و هیچ مشکلی با حیوان خانگی ندارم. دروغ پشت دروغ.
خانه که می گویم، منظورم اتاق دوازده متری با تخت دو طبقه مدل سرباز خانه است. بچه که بودم عاشق تخت دو طبقه بودم. به نظرم خیلی هیجان انگیز بود. احتمالا چون توی بچگی ان قدر خرفت نبودم و مقایسی از راحتی نداشتم.البته به نظرم اتاق هم دوازده متر نیست و کمتر از نه متر. به جای نظر دادن درباره اندازه اش، می توانم مترش هم بکنم ولی از روز اول که اتاق را دیدم فهمیدم فقط همان دو ماه اجباری اول را اینجا زندگی خواهم کرد.
هم خانه ایی هایم دو تا پسر و یک دخترند. دختر را فقط دو بار دیده ام توی این دو ماه. اسمش را هم بلد نیستم. فرض کن اسمش یوآن است.آن دو تای دیگر که اسمشان را بلدم به جز بالا گذاشتن سر صندلی دستشویی فرنگی، آزار دیگری ندارند. خانه نشمین ندارد و محل معاشرت با هم خانه ایی، آشپزخانه دراز و باریکش است.
دسشویی کوچکش هم چسبیده به اتاق من که باید بگویم از مکانش جز وقت هایی که صدای شکم هم خانه ایی هایم را می شنوم ناراضی نیستم. اولش که هنوز اسم هم را بلد نبودیم خیلی اهمیتی نداشت ولی الان یک کمی شنیدن صدای باد معده آدمی که می شناسی akward است یک کمی برای همین تمام تلاشم را می کنم فاعل صدا را تشخیص ندهم. دستشویی البته سطل آشغال ندارد. اولش متوجه فقدان سطل آشغال نشده بودم تا این که پریود شدم. صاحبخانه آدم دندان گردی بود ولی مطمئن بودم اگر برایش بنویسم حتما یک سطل ارزان قیمتی می خرد و می گذارد آن جا. بعد فکر کردم به من چه. یک دختر دیگر بیشتر از یک سال است که دارد اینجا زندگی می کند و سطل نخواسته، من که خانه پرش دو بار توی این خانه احتیاج به سطل پیدا می کنم.
می خواهم بگویم موقت دیدن چیزها باعث می شود آدم به صراقت تصحیح نیفتد و شانه بالا بیاندازد که مثل راه رفتن روی لبه تیغ است. مثلا شما اگه پادشاه باشی یا توی رابطه باشی، چیز بدی هم نیست چه بسا چارتا فایده هم داشته باشد. خلاصه این که هر روز پدم را برمی داشتم با خودم می بردم دانشگاه و سعی می کردم آن قدر موقع برگشتن معطل کنم که احتیاج به عوض کردن پد توی خانه نداشته باشم. برای این که هر دفعه توی دانشگاه، با کوله ام نروم دستشویی، لباس هایی با جیب بزرگ می پوشیدم و بیشتر وقت ها هم سوت می زدم. احتمالا از توی فیلم ها یاد گرفته ام این طوری می توانم خودم را بی خیال نشان دهم.
خانه ی بی سطل آشغال را به زودی ترک می کنم در حالی که می دانم برای آیندگان پریود شونده قدمی برنداشته ام. خانه ی بی سطل آشغال البته باعث شده به سرعت روش زندگیم را عوض کنم. چون فقط این نیست. تخت دو طبقه ام، یله دادن و فیلم دیدن و کتاب خواندن را مشکل کرده. چون هم خیلی تکان می خورد، هم تولید صدا می کند و چون تصور جیش داشتن آن بالا اذیت کننده است. یعنی تصورش از خودش اذیت کننده تر است. به جایش می نشینم روی مبل حقیر و مندرس اتاق. پاهایم را جمع می کنم توی شکمم و در حالی که روی گوشی ۲۰۴۸ بازی می کنم به اتاق جدیدم با تخت معمولی و سه تا پنجره ی نورگیرش فکر می کنم.